اي نرگس باغم تو اي عزيزترين
اي تك روشنگر باور تيرة من شمع باش تا پروانه ات شوم
بتاب تا من هم براي بسي بيشتر تابيدنت , بالهاي ظريفم را وقف تو كنم
ذره ذره ميسوزيم و ميتابيم ولي نه بر زندگي فاني خويش كه ذره اي ارزش ندارد
بلكه ميتابيم بر راه عاشقاني كه راه عشق گم كرده اند و بيراهه ها را صدقه ميروند
فانوس شبي خواهيم شد بر دل هر عاشق كه بيراهه ها را از جاده عشق مجزا ميكند
بگذار مهر مهتاب شبهاي گرم عاشقي باشيم و بر راه و چاهِ ره گم كردگان بتابيم
بگذار فداي قداست عشق شويم , چرا كه حضرت عشق نام ما را عاشق نهاد
عشق جاودان است و عاشق تنها فـداي جاوداني عشق ميشود و بس
بر آستان عاشق همان بس كه به نام قرباني عشق يادش كنند
همان بس كه نورانيت خـود را فداي تاريكي ها كرد
همان بـس كه نـامش را عاشق نـهادند
زنـده بـادا عـاشق پـرستي
جاودان باد عاشقي
جاودان باد